بعضی اوقات برای خود نوشابه باز کنید؛ بد نیست!_اسپایدر

نوشته و ویرایش شده توسط تیم اسپایدر
کد خبر: ۲۶۱۱۳۸
تاریخ انتشار کردن: پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ – ۰۸:۱۰
به نقل از بهداشت نیوز به نقل از سالون، از نظر بالینی بر پایه راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، اختلال شخصیت خودشیفته «الگویی از خودبزرگبینی، نیاز به تحسین و نداشتن همدلی» تعریف میبشود. روانشناسان از هشداردادن به افراد درمورد نزدیکشدن به افراد خودشیفته لذت میبرند. برای مثال میتوان این نوشته را در حوزه سیاست در خودداری دونالد ترامپ از پذیرفتن نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ میلادی و در فرهنگ عامه در قضیه محاکمه بدنام مرتبط با پرونده جانیدپ و امبر هرد، زوج هالیوودی مشاهده کرد.
تعداد بسیاری از افراد این چنین ناچار بودند وجود افراد دارای شخصیت خودشیفته و وحشتناک را در زندگیشان توانایی کنند، خواه در بین اعضای خانواده، دوستان یا افراد حاضر در محل کار.
قطعا هیچ روانشناسی از حرکتهای فردی با شخصیت خودشیفته همانند طغیانهای خشونتآمیز، فریبهای بدخواهانه یا خودداری واهی از پذیرفتن ناکامی دفاع نمیکند. درعینحال برخی از کارشناسان مشاهده میکنند که برخی از ویژگیهای خودشیفتگی میتوانند سالم باشند.
برای فهمیدن چرایی آن باید با فهمیدن این نوشته اغاز کرد که خودشیفتگی جهت نمیبشود فرد بهطورکامل از این توانایی برخوردار نباشد که چطور دیگران را فهمیدن کند. اگر فردی خوببودن را «اهمیتدادن به دیگران» و قیمت قائلشدن برای آنها تعریف کند، خودشیفتهها تا این مدت هم میتوانند تا حدی افراد خوبی باشند.
سایکوپاتی یا روانپریشی یک کلمه بالینی است و برای توصیف فردی بهکار میرود که پشیمان نیست یا سبک حرکت بین فردی سرد و محاسبهگر دارد و در روابط بین فردی مرتکب اعمال استثمارگرایانه میبشود. افراد روانپریش، استثمارگر می باشند و به سبک زندگی انگلی میل دارند، اما مسئله مهم درمورد روانپریشی آن است که تمایل فرد روانپریش به منفعت گیری از افراد دیگر برای اهداف خود وجود دارد و ما طبق معمول ناظر فقدان کامل و مطلق اضطراب در آن فرد بهخاطر این نوشته هستیم.
درمقابل، خودشیفتهها به چیزهایی که برای دنیا خوب به نظر میرسند، اهمیت خواهند داد. این درحالی است که یک فرد سوسیوپاتیک یا دچار اختلال شخصیت ضداجتماعی با این چنین حسی هدایت نمیبشود، درنتیجه هنجارها و قوانین اجتماعی را زیرپا میگذارد. روابط با آن دسته از افراد با خیانت زیاد از جانب آنها اشکار میبشود، این چنین آنها تمایل دارند عکس العملپذیرتر، زودجوشتر و تندخوتر باشند.
این درحالی است که خودشیفتهها با این چنین نوعی از حرکت تعریف نمیشوند. ویژگیهای شخصیت خودشیفته میتوانند کاملا سالم باشند؛ چون درون همه ما ذاتی می باشند و به ما پشتیبانی میکنند تا برای بهبود خودمان عمل کنیم. تعداد بسیاری از ما اگر از خودشیفتگی سالمی برخوردار نبودیم، به گمان زیاد از رختخواب خارج نمیشدیم!
صفات مرتبط با خودشیفتگی تنها وقتی زیان اور می باشند که ثابت، سفت و سخت باشند. اگر آن صفات با خودآگاهی، توانایی تحول و تمایل فروتنانه برای ابراز همدردی با دیگران متعادل شوند، در قلمروی صفات سالم باقی میهمانند. خودشیفتگی یک «ویژگی» است که بهگفتن یک گرایش فراگیر جهانی انسانی با گفتن «خودانگیزشی» (Self – Enhancement) یا تمایل به حس خاصبودن و متمایزبودن فرد از ۸ میلیارد نفر دیگر روی سیاره زمین تعریف میبشود.
از آنجا که افراد شاد و سالم طبق معمول حس معمولی یا کسلکنندهبودن را ندارند، صرفنظر از این که این باورشان درست باشد یا خیر، منطقی به نظر میرسد که برخورداری از درجهای از خودشیفتگی میتواند سالم باشد. اگر فردی شادتر است و عمر طویلتری دارد، چرا نباید فکر کنیم حس میکند استثنایی یا بی همتا است، درنتیجه علیرغم ناکامیهای مداوم بر برنامههای بلندپروازانهاش پافشاری کرده است؟
این خودانگیزشی یقیناً در حد متوسط را میتوان خودشیفتگی سالم قلمداد کرد. این به معنی عشق به خود، عزتنفس، خودارجمندی (Self – esteem) و یا اعتمادبهنفس نیست. درعوض، میتوان آن را همانند یک عینک آفتابی رنگی برای دیدن خود، دنیا و آینده درنظر گرفت. این در قلب همه خودشیفتگیها قرار دارد و در حد اعتدال کاملا سالم است.
خودشیفتگی در دوزهای کم آن فقط برای افراد سودمند نیست، بلکه میتواند به سود تمدن بشری در کلیت آن همه بشود. در ظاهر، جوامع از ربط و همکاری بین افراد سود میبرند که به نظر میرسد در تضاد با داشتن صفات خودشیفتگی باشد. بااینوجود، حقیقت آن است که ما وقتی میتوانیم توانمندیها و تواناییهای خود را بهگفتن فردی بشناسیم و تایید کنیم که از درجهای از خودشیفتگی سالم برخوردار باشیم، تنها در آن صورت است که به خود زمانهایی برای رشد و شکوفایی میدهیم.
به عبارت دیگر، انسانها به خودشیفتگی نیاز دارند و همانند تعداد بسیاری از ویژگیهای شخصیتی اساسی خود در آن مورد نیز نیازمند اعتدال می باشند. ما به هر دو ویژگی نیاز داریم، هم توانایی مراقبت از خود و دقت به خویشتن و هم توانایی دقت به جامعه در کلیت آن با دقت به نیازها و دیدگاههای دیگران. هر دو ویژگیهای ارزشمندی برای نگه داری اعتدال می باشند.
درمقابل، امروزه تعداد بسیاری از افراد درمورد خودشیفتگی بهگفتن صفتی یاد میبشود که افراد دارای آن، به روشهایی بهصورت به عمد ظالمانه و خودمحور عمل میکنند که کاملا متفاوت از حرکت منطبق با خودشیفتگی و بیضررتر است. طبق معمول برداشت نادرست عموم از خودشیفتگی و توصیف آن درواقع توصیف اختلال شخصیت خودشیفته یا سایکوپاتی و روانپریشی است.
خودشیفتگی به جایگاهی برای اطلاق هر صفت و رفتاری تبدیل شده است که مردم آن را دوست ندارند و خطرناک قلمداد میکنند. برای مثال، زیاد خواندهایم که درمورد خودشیفتگی هیتلر حرف های و نوشته شده است، اما به جرات میتوان او گفت این کمترین مشکل درمورد شخصیت او می بود!
علاوهبراین، منفعت گیری از عبارت خودشیفتگی علیه افراد بدون تشخیصدادن بالینی این نوشته در آنها میتواند نتایج زیاد زیانباری به همراه داشته باشد. اگرچه این امری مثبت است که ننگ مربوط به مسائل مرتبط به سلامت روان و حتی اختلالات شخصیتمحور بهشدت در قیاس با قبل افت یافته است و اکنون در جامعه درمورد آن راحتتر سخن بگویید میکنیم و آن را اشکار میسازیم، بااینوجود، به نظر میرسد بهکاربردن کلمه خودشیفتگی یا نارسیسیسم برای هر فردی که او را دوست ندارید یا کاری انجام میدهد که شما را غمگین میکند، به یک کلام و کلمه رایج عامیانه تبدیل شده است.
حقیقت آن است که باید بدانید هر ناراحتیای الزاما تروما یا صدمه روحی نیست و هر فردی که با او مشکل دارید، الزاما خودشیفته یا نارسیسیست نیست و همه مشکلات مرتبط با تمرکز نیز الزاما اختلال کمتوجهی بیشفعالی (ADHD) نیستند!
اگرچه نباید حرکت زیان اور یا توهینآمیز از جانب افراد خودشیفته را تحمل کرد، اما بدان معنی نیست که ما باید گمان منفعتمندی آنها از ویژگیهای مثبتتر را رد کنیم. شما تا این مدت هم میتوانید خودشیفته باشید و توانایی انجام ویژگیهای مفیدی همانند شفقت را نیز داشته باشید و خودشیفتهبودن بدان معنی نیست که نمیتوانید به دیگران اهمیت بدهید.
بهگفتن یک روانپزشک باید زمان بسیاری را با یک فرد صرف کنید تا بتوانید تشخیص بدهید او نارسیسیست است یا سوسیوپات و یا سایکوپات. این چنین برای داشته باشید همپوشانیهای بسیاری بین این واژگان وجود دارد و این میتواند اصطلاحا آب را گلآلود کند و بر ابهامات بیافزاید. آن واژگان زیاد ظریف می باشند و قدری به طول میانجامد تا به نوعی بر آنها تسلط اشکار کنیم.
افراد عادی طبق معمول از این واژگان منفعت گیری میکنند؛ چون به نظر دلنشین و توصیفی میآیند، اما حقیقت آن است که تعداد بسیاری از آنها بهدرستی از آن واژگان منفعت گیری نمیکنند و تشخیصشان درمورد کاربرد آن واژگان روانکاوانه درقبال دیگران نادرست است.
منبع: فرارو
دسته بندی مطالب