مقصد از زندگی چیست؟ جواب ۴۲ تن از متفکران و چهرههای الهامقسمت تاریخ_اسپایدر

[ad_1]
نوشته و ویرایش شده توسط تیم اسپایدر
همه ما آن لحظه را توانایی کردهایم. احتمالا نیمهشب، هنگامی همه خوابیدهاند و ما به سقف خیره شدهایم. احتمالا در ترافیک سنگین شهری، پشت فرمان ماشین. یا احتمالا بعد از رسیدن به یک پیروزی بزرگ که فکر میکردیم خوشبختمان میکند، اما نکرده. در آن لحظات سکوت، یک سوال بزرگ و سنگین به سراغمان میآید: «خب که چی؟ این همه تلاش برای چیست؟» سوال «مقصد از زندگی چیست؟» یک سوال فلسفی دور از دسترس نیست، بلکه یک دغدغه عمیقاً انسانی است که با روح ما گره خورده. اگر شما هم بعضی اوقات با این سوال بزرگ دست و پنجه نرم میکنید، تنها نیستید. این مقاله، یک گفتگوی صمیمی با شما و ۴۲ تن از متفکران و چهرههای الهامقسمت تاریخ است تا احتمالا در بین جوابهای آنها، جرقهای برای یافتن جواب شخصی خودتان اشکار کنید.
۱. ارسطو: رسیدن به شکوفایی
«خوشبختی، معنی و خواسته زندگی و غایت نهایی وجود انسان است.»
از دید ارسطو، فیلسوف بزرگ یونان باستان، مقصد نهایی همه ما، رسیدن به حالتی به نام «ائودایمونیا» است. این کلمه که زیاد تر به «خوشبختی» ترجمه میبشود، معنی عمیقتری دارد: «شکوفایی انسان». از دید ارسطو، این شکوفایی از طریق زندگی بر پایه عقل و فضیلت به دست میآید. به عبارت دیگر، مقصد از زندگی، تبدیل شدن به بهترین نسخهای از خودمان است که میتوانیم باشیم، از طریق پرورش دادن استعدادها و عمل کردن بر پایه قیمتهای اخلاقی.
۲. زرتشت: پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک
«خوشبختی از آن فردی است که برای خوشبختی دیگران بکوشد.»
در فلسفه زرتشت، مقصد از زندگی، یک انتخاب فعالانه بین نیکی و بدی است. انسان موجودی آزاد و مسئول است و ماموریت دارد با پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک، به پیشرفت جهان و گسترش راستی و حقیقت پشتیبانی کند. زندگی معنادار، زندگیای است که در آن فرد به طور مداوم در حال مبارزه با افترا و پلیدی (اهریمن) و پشتیبانی رساندن به نیکی و روشنایی (اهورامزدا) است.
۳. بایرون کیتی (Byron Katie)
«برای فهمیدن بهتر این که مقصد از زندگی چیست، باید بدانیم واقعا مقصد از زندگی چه چیزی نیست.»
بایرون کیتی فردی بهشدت افسرده می بود که دست به خودکشی هم زد. اما وقتی که به درستی فهمیدن کرد چطور میتواند زندگیاش را تحول دهد، توانست به همه رنجهایش تسلط کند. چیزی که او فهمیدن کرده می بود این است: «وقتی که افکار بد را باور کنید، علتناراحتیتان خواهد شد، اما اگر به آنها اهمیت ندهید دیگر رنج نمیبرید. این یک فرایند زیاد ساده و در عین حال زیاد قوی است، اما یقین باشید جواب میدهد! من بهشدت پیشنهاد میکنم که فقط فکر خوب کنید.»
۴. کریس گیلبیو (Chris Guillebeau)

«مقصد در زندگی احتمالا یک جفت چکمه و گربهها باشند.»
جواب کریس احتمالا مقداری شگفت باشد، اما شگفتی نکنید، چون خودش هم آدم خاصی است. او نمونه زنده و واقعی فردی است که میتواند به شما اثبات کند دلیلی ندارد در زندگی از همان رویهای پیروی کنید که دیگران پیروی میکنند. لزومی ندارد همانند دیگران باشید. این مرد یاغی معتقد است اگر بخواهی، میتوانی اجازه ندهی هیچ عامل بیرونی تو را محدود کند و بال و پرت را ببندد. این مرد همه سرزمین های دنیا را دیده است، هر ۱۹۳ سرزمین جهان را؛ بعد طبیعی است که حداقل یکی دو راز درمورد زندگی بداند. میتوانید ویدئوی او بهنام «چکمهها و گربهها» (boots and cats) را در یوتیوب ببینید.
۵. ژان-پل سارتر: خلق کردن معنی خود
«انسان چیزی نیست جز آنچه از خود میسازد. این اولین اصل اگزیستانسیالیسم است.»
فلاسفه اگزیستانسیالیست همانند سارتر، باوری کاملاً متفاوت داشتند. آنها معتقد بودند که جهان به خودی خود هیچ معنی یا مقصد از پیش تعیینشدهای ندارد. ما به این دنیا «پرتاب» شدهایم و کاملاً آزاد و مسئول هستیم تا معنی زندگی خود را خودمان خلق کنیم. از این دیدگاه، مقصد از زندگی چیست؟ پاسخی ندارد، مگر پاسخی که شما با انتخابها، تعهدها و عمل های خودتان به آن میدهید.
۶. آلبر کامو: شورش در برابر پوچی
«تنها سوال فلسفی واقعاً جدی، خودکشی است.»
کامو، همانند دیگر اگزیستانسیالیستها، معتقد می بود که زندگی ذاتاً پوچ و بیمعناست. اما او نتیجه نمیگرفت که باید تسلیم شد. از دید او، مقصد زندگی، «شورش» علیه این پوچی است؛ یعنی با آگاهی کامل از بیمعنایی جهان، زندگی را با همه شور و اشتیاق در بغل بگیریم و همانند سیزیف، با وجود دانستن بیهودگی کار، سنگ خود را با شادمانی به بالای کوه ببریم.
۷. فردریش نیچه: اراده معطوف به قوت
«آنچه مرا نکشد، نیرومندترم میسازد.»
از دید نیچه، مقصد زندگی، تسلط بر سختیها و رشد مداوم از طریق ابراز «اراده معطوف به قوت» است. این قوت به معنی سلطه بر دیگران نیست، بلکه به معنی خودسازی، تسلط بر ضعفهای درونی، بازآفرینی مداوم قیمتها و تبدیل شدن به یک «ابر انسان» است.
۸. پارکر هسر (Parker Heuser)
«مقصد از زندگی کشف محیط اطرافتان است، کشف خودتان و آنچه آموختهاید. پیروی قلبتان و تکامل معنوی خود باشید.»
پارکر و دوستانش، الکسی و گمبل و مکس گاتفیلد، افرادی پرانرژی در زندگی می باشند! افراد بسیاری در شبکههای اجتماعی از ویدئوهای ماجراجویانه و پراشتیاق آنها برای سرگرمی الهام میگیرند. میتوانید ویدئوی «۳ سال مسافرت در ۳ دقیقه» آنها را ببینید و لذت ببرید. این ویدئو حال شما را خوب میکند و سر شوقتان میآورد.
اگر میخواهید بزرگترین مقصد زندگی خود را کشف کنید، محیط اطرافتان را کشف کنید، درمورد جهان بیاموزید، هر سرزمین فرد دیگر را که میتوانید ببینید، دانش خود را با فهمیدن سازوکار ذهن و این که چطور میتوانید توانایی ذهن را افزایش دهید، گسترش دهید. خودتان را کشف کنید، ببینید به چه چیزهایی علاقه دارید و چه چیزی برایتان خوب است. بزرگترین تفریحتان چیست؟ آیا بهمعنی واقعی زنده هستید و زندگی میکنید؟ پیروی قلب خود باشید، کارهایی را انجام دهید که خوشحالتان میکنند. روحتان را همانند یک پروانه پرواز دهید و حس سبکی کنید و در نهایت با آگاهی حقیقی در پی تکامل معنوی خود باشید.
حقیقت انسان روح اوست، نه جسم مادیاش و زندگیای که ما میشناسیم فقط یک قدم بهسوی تکامل معنوی بشری است، به این علت مقصد از زندگی این است که برای بهترشدن هر کاری که میتوانیم انجام دهیم و درنهایت با آگاهی حقیقی خود را برای زندگی بعدی آماده کنیم.
۹. ویکتور فرانکل: جستجوی معنی
«فردی که چرایی برای زندگی کردن دارد، تقریباً هر چگونگیای را میتواند تحمل کند.»
فرانکل که از هولوکاست جان سالم به در برد، معتقد می بود مهمترین نیروی محرکه انسان، «جستجوی معنی» است. او دریافت که حتی در دل وحشتناکترین رنجها، این معناست که به انسان قوت ادامهدادن میدهد. از دید او، معنی را میتوان از سه راه مهم اشکار کرد: خلق یک تاثییر یا انجام یک کار مهم، عشق ورزیدن به فردی، و نگرشی که در برابر رنجهای اجتنابناپذیر انتخاب میکنیم.
۱۰. رواقی ها: زندگی در هماهنگی با طبیعت
سنکا، یکی از رواقیون میگوید:
«مقصد مهم در زندگی، فقطً خوشحال بودن نیست. بلکه با لیاقت خوشحالی بودن است.»
رواقیون باور داشتند که مقصد زندگی، زیستن بر پایه علتو فضیلت و در هماهنگی با نظم طبیعی جهان است. آنها بر پذیرفتن چیزهایی که نمیتوانیم تحول دهیم (همانند سرنوشت) و تمرکز بر چیزهایی که میتوانیم (افکار و اعمال) پافشاری داشتند. زندگی خوب از نظر آنها، زندگی عاری از آشفتگیهای احساسی و سرشار از اسایش درونی است.
۱۱. کارل یونگ: رسیدن به تمامیت خود

«بزرگترین امتیاز یک عمر، تبدیل شدن به فردی است که واقعاً هستی.»
یونگ، روانکاو برجسته، معتقد می بود که مقصد مهم زندگی، یک فرآیند روانشناختی به نام «تفرد» است؛ یعنی شناخت، پذیرفتن و یکپارچه کردن همه جنبههای وجودیمان، هم قسمتهای روشن و آگاه و هم قسمتهای تاریک و ناخودآگاه (سایه).
۱۲. اپرا وینفری: اشکار کردن رسالت خود

«شور و اشتیاق خود را اشکار کنید. هنگامی کاری را انجام میدهید که دوستش دارید، حس رضایت واقعی را اشکار خواهید کرد.»
اپرا یکی از تأثیرگذارترین چهرههای رسانهای جهان، معنی زندگی را در اشکار کردن «رسالت» (Calling) شخصی میداند. از دید او، هر یک از ما با یک توانایی یا علاقه منحصر به فرد به دنیا آمدهایم. مقصد از زندگی، کشف آن شور و اشتیاق درونی و سپس منفعت گیری از آن برای خدمت به دیگران است. او معتقد است که هنگامی در مسیر رسالت خود قرار بگیرید، نه تنها زندگی خودتان سرشار از انرژی و معنی میبشود، بلکه میتوانید تأثیر مثبتی بر دنیای اطراف خود نیز بگذارید.
۱۳. ایلان ماسک: پشتیبانی به آینده بشریت

«من دوست دارم در آینده دور بمیرم و فکر کنم که آینده بشریت، روشن خواهد می بود.»
برای ایلان ماسک، کارآفرین و نوآور بزرگ، مقصد از زندگی در یک مقیاس زیاد کلان و آیندهنگرانه تعریف میبشود. او معنی را در کار کردن روی پروژههایی میبیند که میتوانند به بقا و پیشرفت آگاهی انسان در طویل مدت پشتیبانی کنند. از تلاش برای تبدیل کردن انسان به یک گونه چندسیارهای (با اسپیسایکس) تا تسریع گذار به انرژی پایدار (با تسلا)، همه اهداف او در راستای حل بزرگترین چالشهای پیش روی بشریت است.
۱۴. جی. کی. رولینگ: قوت تخیل و تابآوری

«ما نیازی به جادو برای تحول دنیا نداریم؛ ما همه قدرتی که نیاز داریم را در درون خود حمل میکنیم: ما قوت فکر بهتر را داریم.»
خالق دنیای هری پاتر، که خود طعم فقر و ناکامی را چشیده است، معنی زندگی را در قوت داستانگویی، تخیل و تابآوری میبیند. از دید او، مقصد زندگی، منفعت گیری از قوت تخیل برای فکر یک دنیای بهتر و سپس تلاش برای به حقیقت تبدیلکردن آن است. داستان زندگی خود او، مثالای از این است که چطور یک ایده میتواند از دل تاریکی، به منبع الهام و امید برای میلیونها نفر تبدیل بشود.
۱۵. لومینیتا ساویز (Luminita Saviuc)
«مقصد از زندگی دوست داشتن حقیقی است.»
او کیست؟ لومینیتا در مقصد خلاصه میبشود. کلمات او که حاصل معرفت و حکمتاند، همانند عصایی جادویی قلب مردم سراسر جهان را میلرزانند. اگر تا این مدت او را نمیشناسید، مقاله محبوب او با گفتن «۱۵ چیزی که برای شادبودن باید ترکشان کنید» را بخوانید که بیشتر از ۱٫۲ میلیون بار در فیسبوک به اشتراک گذاشته شده است.

مقصد از زندگی چیست؟ عشق… عشق حقیقی. به عاشقی واقعی تبدیل شوید و آنگاه از خود پرتوهای عشق را به اطراف بتابانید. به افرادی که دوستتان دارند، عشق بورزید و همینطور به افرادی که دوستتان ندارند! ملزوم نیست حتما سزاوار عشقورزیدن باشند تا به آنها عشق بورزید، چون این تنها چیزی است که میتوانید به دیگران ببخشید. جستوجو زمان برای عشقورزیدن باشید، بدون دقت به این که در کجا یا مشغول چه کاری هستید. احتمالا نتوانید به فردی پشتیبانی کنید، اما میتوانید عشقی پرقدرت را سپس از چیزهایی که میبینید و انجام میدهید، حس کنید.
زندگی عشق است و عشق زندگی است. هنگامی عشق بیشتری در رگهای ما جاری بشود، تبدیل به نشاط زیاد تر میبشود، دید ما را روشنتر میکند و این هنگامی سادهتر میبشود که نهتنها به قلب و روح خودمان، بلکه به قلب و روح هر حاضر زندهای که روی این سیاره زندگی میکند، متصل شویم.
۱۶. برندان بیکر (Brendan Baker)
«مقصد از زندگی ساختن چیزی متفاوت است، متفاوت و مثبت!»
برندان در جوانی در شغلش به پیروزی رسید. او زیاد سریع دریافت که رسیدن به پیروزی لزوماً رسیدن به شادمانی برابر با دیگران نیست. مفهومی که او به آن دست یافت علتشد به دیگران برای دستیابی منافعشان پشتیبانی کند. زندگی واقعی وقتی اغاز میبشود که به مقصد والاتری فراتر از خودتان متصل میشوید.
۱۷. هنری دیوید ثورو (Henry David Thoreau)
«آنچه در برابر ما و آنچه پشت سر ماست، در قیاس با آنچه در درون ماست، ناچیز است.»
هنری دیوید ثورو، نویسنده و فیلسوف آمریکایی، به استقلال فردی، سادگی و زندگی هماهنگ با طبیعت باور داشت. او بر این باور می بود که قوت واقعی درونی است و انسانها باید به خودشناسی و کشف توانایی های درونیشان بپردازند. کتاب مشهور او والدن مثالای از دیدگاه او نسبت به زندگی ساده و اصیل است که تأثیر بسیاری بر جنبشهای طبیعتگرایانه و فلسفه خودکفایی داشته است.
۱۸. زونون (Zeno)
«مقصد زندگی، زندگی کردن در هماهنگی با طبیعت است.»
این دیدگاه که از فلسفه باستانی ریشه میگیرد، به ما یادآوری میکند که در دنیایی که مدام در تحول است، ربط و هماهنگی با طبیعت میتواند راهگشای اسایش و اعتدال روحی باشد. زندگی در هماهنگی با قوانین طبیعت، به ما پشتیبانی میکند تا از تنشهای روزمره فاصله بگیریم.
۱۹. مایکل جردن: تبدیل شدن به بهترین نسخه خود
«من میتوانم ناکامی را بپذیرم، همه در چیزی ناکامی میخورند. اما نمیتوانم تلاش نکردن را بپذیرم.»
برای تعداد بسیاری از ورزشکاران بزرگ همانند مایکل جردن، مقصد از زندگی در «تلاش مداوم برای رسیدن به اوج پتانسیل» خلاصه میبشود. او معنی را نه در خودِ پیروزی، بلکه در فرآیند سختکوشی، انضباط و تسلط بر محدودیتهای ذهنی و جسمی اشکار میکرد. از این دیدگاه، مقصد زندگی، یک رقابت روزانه با بهترین نسخه دیروز خودمان است تا هر روز مقداری بهتر شویم.
۲۰. آبراهام مزلو: خودشکوفایی
«یک انسان باید آن چیزی باشد که میتواند باشد.»
مزلو، روانشناس انسانگرا، هرم نیازهای انسانی را معارفه کرد که در قله آن «خودشکوفایی» قرار دارد. از دید او، مقصد نهایی زندگی، بعد از برآوردهشدن نیازهای اولیه، تحقق بخشیدن به همه پتانسیلهای وجودی و تبدیل شدن به بهترین نسخه ممکن از خود است.
۲۱. مولانا (رومی): اتصال به عشقی بزرگتر
«خواسته تویی، کعبه و بتخانه بهانهست.»
از دیدگاه عرفانی مولانا، مقصد نهایی زندگی، فراتر رفتن از «خود» محدود و فردی و رسیدن به یک اتصال عمیق با حقیقتی بزرگتر است که او آن را «عشق» یا «معشوق» مینامد.
۲۲. ویکتور هوگو (Victor Hugo)
«بزرگترین خوشبختی زندگی این است که قانع شویم که دوست داشته میشویم.»
هوگو بر این باور است که عشق به خود، پایه و مبنا خوشبختی واقعی است. هنگامی ما به خودمان ایمان داشته باشیم و خود را بپذیریم، توانایی تشکیل ارتباطات عمیق و معنیدار با دیگران برایمان فراهم میبشود.
۲۳. جوزف ادیسون (Joseph Addison)
«سه چیز برای خوشبختی در این زندگی الزامی است: چیزی برای انجام دادن، چیزی برای دوست داشتن و چیزی برای امید داشتن است.»
ادیسون با این جمله به اهمیت داشتن مقصد و شور زندگی اشاره میکند؛ داشتن کاری برای انجام دادن، عشق برای تقسیم کردن و امید برای پیشروی، از ارکان اساسی رضایت و خوشبختی در زندگی می باشند.
۲۴. نلسون هندرسون (Nelson Henderson)
«معنی واقعی زندگی کاشتن درختانی است که انتظار ندارید زیر سایه آنها بنشینید.»
این جمله نمادی از بخشندگی بیکوتاه و دقت به آینده نسلهای بعدی است. کارهای ما در زندگی امکان پذیر در زمان حاضر همیشه نتیجهقسمت نباشند، اما با گذشت زمان میتوانند به میراثی مورد قیمت تبدیل شوند. مقصد از زندگی چیست؟ به نظر هندرسون ساختن آینده.
۲۵. اسکار وایلد (Oscar Wilde)
«مقصد زندگی خودسازی است. تحقق کامل ظرفیتهای طبیعی انسان؛ این همان چیزی است که هر یک از ما برای آن اینجا هستیم.»
وایلد معتقد است که زندگی فرصتی است برای رشد و تکامل فردی؛ هر فرد با تلاش برای شناخت بهتر خود و شکوفا کردن پتانسیلهای نهفته، به تحقق کامل شخصیت خود نزدیکتر میبشود.
۲۶. هلن کلر (Helen Keller): ماجراجویی
«زندگی جز یک ماجراجویی جسورانه چیزی نیست.»
کلر، با وجود نابینایی و ناشنوایی، زندگیای سرشار از فعالیت و تلاش داشت. از دید او، مقصد زندگی، پذیرفتن چالشها و جرأت برای روبه رو با ناشناختهها است. زندگی بدون ماجراجویی، از بین میرود.
۲۷. دالایی لاما، رهبر معنوی بوداییان تبتی: رسیدن به نشاط و پشتیبانی به نشاط دیگران
«مقصد زندگی ما، شاد بودن است.»
از دیدگاه بودیسم، مقصد مهم همه موجودات، جستجوی نشاط و دوری از رنج است. این نشاط وقتی به اوج میرسد که ما حس «شفقت» و «مهربانی» را در خود پرورش دهیم و به دیگران نیز برای رهایی از رنجهایشان پشتیبانی کنیم.
۲۸. رابرت فراست (Robert Frost)
«در سه کلمه میتوانم هر آنچه را که در رابطه زندگی آموختهام خلاصه کنم: میگذرد.»
فراست به ناپایداری زمان و گذر زمان اشاره میکند. فهمیدن این مسئله میتواند ما را ترغیب کند تا با اسایش به لحظههای زندگی بنگریم و از هر لحظه به بهترین نحو منفعت گیری کنیم.
۲۹. جان لنون: زندگی در لحظه
«زندگی همان چیزی است که هنگامی مشغول برنامهریزیهای دیگر هستید اتفاق میافتد.»
لنون به اهمیت وجود ذهن در لحظه حال اشاره میکند. در حالی که برنامهریزی و مقصدگذاری مهم می باشند، نباید اجازه دهیم که دغدغههای آینده مانع از لذت بردن از اکنون شوند.
۳۰. بودا (Buddha)

«در قبل ساکن نشوید، رویای آینده را نبینید، ذهن را بر لحظه حال متمرکز کنید.»
بودا ما را به تمرکز بر این لحظه دعوت میکند. زندگی در زمان حال، کلید دستیابی به اسایش ذهنی و رضایت قلبی است.
۳۱. رالف والدو امرسون: خود بودن
«خودت بودن در دنیایی که مدام تلاش میکند شما را به چیز فرد دیگر تبدیل کند، بزرگترین دستاورد است.»
امرسون بار دیگر پافشاری میکند که اصالت و خودشناسی، پایههای مهم پیروزی و رضایت در زندگی می باشند. هنگامی به خودمان وفادار باشیم، میتوانیم از مسیر زندگی با قوت و مطمعن به نفس عبور کنیم.
۳۲. آنتونی رابینز

«تنها سفر غیرممکن، سفری است که هیچ زمان اغاز نمیکنید.»
رابینز ما را به اغاز کردن تشویق میکند؛ هر قدمی که در مسیر زندگی برمیداریم، حتی اگر کوچک باشد، ما را به تحقق اهدافمان نزدیکتر میکند.
۳۳. رابرت بیرن (Robert Byrne)
«مقصد زندگی، زندگی موثر است.»
بیرن در بر این مسئله پافشاری دارد که زندگی بدون مقصد و معنی همچون سفری بیآخر بدون مقصد است. هر فرد با تعیین اهداف و تلاش مستمر برای دستیابی به آنها، میتواند زندگیای پر از معنی و قیمت رقم بزند.
۳۴. تیک نات هان (Thich Nhat Hanh): وجود در لحظه حال
«اسایش در درون شما است، آن را در جستجوی چیزهای بیرونی گم نکنید.»
این استاد ذن، پافشاری بسیاری بر وجود در لحظه و پذیرفتن اسایش درونی داشت. او معتقد می بود که انسانها با تمرین ذهنآگاهی میتوانند به آرامشی پایدار دست یابند. مقصد، زندگی آگاهانه و پرمعنا در همین لحظه است، نه در قبل یا آینده.
۳۵. آلبرت انیشتین: خدمت به دیگران
«تنها یک زندگی که برای دیگران زیسته بشود، قیمت زیستن دارد.»
انیشتین، به گفتن یک دانشمند و انسانگرا، معنی زندگی را در چهارچوبی اجتماعی میدید. از دید او، یک زندگی معنادار، زندگیای است که صرف تشکیل قیمت و خدمت به جامعه و دیگر انسانها بشود.
۳۶. لئو تولستوی: یافتن ایمان و سادگی
«بزرگترین حقایق، سادهترین آنها می باشند.»
تولستوی، نویسنده بزرگ روس، بعد از یک بحران روحی عمیق، به این نتیجه رسید که زندگی روشنفکرانه و هنریاش پوچ است. او معنی واقعی را در زندگی ساده روستاییان و ایمان مذهبی خالصانه آنها اشکار کرد.
۳۷. مارتین لوتر کینگ جونیور: خدمت به عدل
«با اهمیت ترین و مداومترین سوال زندگی این است: شما برای دیگران چه میکنید؟»
از دید دکتر کینگ، یک زندگی معنادار، زندگیای است که در خدمت یک مقصد بزرگتر یعنی برقراری عدل، برابری و خدمت به بشریت باشد.
۳۸. کارل سیگن: فهمیدن جایگاه کیهانی
«ما راهی برای کیهان هستیم تا خودش را بشناسد.»
سیگن، اخترشناس و مروج علم، معنی را در فهمیدن شگفتیهای جهان و جایگاه ما در آن میدید. از دید او، ما به گفتن موجودات هوشمند، این امتیاز منحصر به فرد را داریم که از طریق علم، جهان را مشاهده و فهمیدن کنیم.
۳۹. مایا آنجلو: شکوفا شدن
«مقصد من در زندگی فقط زنده ماندن نیست، بلکه شکوفا شدن است؛ و انجام این کار با مقداری اشتیاق، مقداری شفقت، مقداری طنز و مقداری سبک.»
از دید این شاعر و نویسنده بزرگ، مقصد زندگی، توانایی کامل و پرشور آن با همه وجود است. نه فقط تحمل کردن سختیها، بلکه اشکار کردن زیبایی و معنی در هر لحظه.
۴۰. مارک تواین: جستجوی قبول درونی
«بیست سال سپس، شما زیاد تر بابت کارهایی که انجام ندادهاید نومید خواهید شد تا کارهایی که انجام دادهاید.»
از نگاه طنزآمیز و در عین حال عمیق مارک تواین، مقصد زندگی، رهایی از هراس پشیمانی و قبول دیگران است. او تشویق میکند که ماجراجو باشیم و زندگی را انچه که خودمان میخواهیم، توانایی کنیم.
۴۱. پابلو پیکاسو: بخشیدن استعدادها
«معنی زندگی یافتن موهبت شما است. مقصد زندگی بخشیدن آن است.»
پیکاسو معتقد است که هر فرد دارای توانمندیها و توانایی های منحصر به فردی است. کشف این توانایی و سپس منفعت گیری از آن به سود دیگران و به اشتراک گذاشتن آن با جهان، معنی واقعی زندگی را رقم میزند.
۴۲. ملاله یوسفزی: مبارزه برای یک مقصد بزرگتر
«یک کودک، یک معلم، یک کتاب و یک قلم میتوانند دنیا را تحول دهند.»
ملاله، جوانترین برنده جایزه صلح نوبل، معنی زندگی را در مبارزه برای یک مقصد بزرگتر از خود اشکار کرده است: حق تحصیل برای همه کودکان، به خصوص دختران. داستان زندگی او مشخص می کند که چطور وقف کردن خود به یک آرمان و مبارزه برای حقوق دیگران، میتواند به زندگی فرد معنی، جهت و قدرتی باورنکردنی ببخشد، حتی در روبه رو با خطرات مرگبار.
سخن پایانی؛ سوال بزرگی که در پاسخی ساده نهفته است
امکان پذیر «مقصد از زندگی چیست» سوال سختی به نظر برسد و تعداد بسیاری از ما زمان بسیاری را صرف فکرکردن به این سوال کنیم. اما با نگاهی به جوابهای دادهشده، فهمید میشویم چندان هم پیچیده به نظر نمیرسد. خدمت به دیگران، عشق بیقیدوشرط، تصورکردن و فهمیدن همه پتانسیل وجودیمان همه انها در یک چیز خلاصه خواهد شد: حس خوب!
چه چیزی بهتر از حس شور و شوق و داشتن شوق در کل زندگی است؟ این که فردی را دوست داشته باشیم و بدانیم که او هم ما را دوست دارد؟ چه چیزی بهتر از حس زندهبودن، آزادی و پرانرژیبودن در همه زندگی است؟
برای من وجود هزاران هزار حس خوب که در همه عمرم در این سیاره وجود دارند، علت زیاد خوبی برای زندگی است. شما چه دلیلی برای زندگی دارید؟
فرمول نشاط و مثبتاندیشی را یاد بگیرید و با افسردگی خداحافظی کنید
دسته بندی مطالب
[ad_2]






